سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : ترکیب بند

از « غلام» خانه‌اش « مولا» اگر یادی کند           از محالات است « بنده» میل آزادی کند
از «خرابات» است چیزی به رعیت میدهند           حیف از آن که مستمندی قصد «آبادی» کند


رونق سائل یقینا در سماجت کردن است           سائل درمانـده حق دارد که فـریادی کند
دست خالی را کریمان بیشتر پر می‌کنند           شکرِ حق، سائل از این لطف خدادادی کند
به خودش رنگ خزان هرگز نبیند هرکسی           در بهـار زنـدگـانی رو به این وادی کند
شـیعه بایـد با غـم آل عـبا غـمگـین شود           با سرور و شادی این خـاندان شادی کند

شیعـۀ زهـرا و حـیـدر بهـتـرین امت اند
زینـبـیون باز هم جشن ولادت دعوت اند

وعدۀ کوثر خدا از عرش اعلی داده است           زینب کبری که نه، زهرا به زهرا داده است
فـاطمه سـرتا به پا و فـاطمه پا تا به سر           راضیه، مرضیه، هانیه و حورا داده است
مـادری را دخـتری پرهـیزکار و مؤمنه           مادری را دختری در اوج تقوا داده است
هم نفس، هم راه، هم دل، هم نشین و هم زبان           بـه عـلـیّ مـرتـضی اُمّ ابـیـهـا داده اسـت
مـادر عـیسی کجایی!؟ به علی و فـاطمه           حضرت حق مریمی با دو مسیحا داده است
آسمان از برکـتـش بار دگر جانی گرفت           با غبار مقـدمش رونق به دنیا داده است
زین اَب خـواندش خـدا بین تمام دختران           نـام زینب زیـنـتـی بر نام بابـا داده است
گاه می‌گوید حسین و گاه می‌گوید حـسن           یعـنی از بـدو تـولد دل به آنها داده است
زانوی هرکس در این دنیا رکاب او نشد           پس قدمگاهش عجب شأنی به سقا داده است
در دم و در بازدم هایش برکت جاری است           بانویی که روزی یک عمر ما را داده است

سـالـهـا در سـایـۀ الـطـاف او آســوده‌ایـم
ریـزه خـوار عـمۀ سادات زینب بـوده‌ایم

به پدر باشد هـمیـشه دخـتـران تاج سرند           از بـرادرها بـپرسی بی‌قـرار خـواهـرند
گرچه همواره پسر باشد عصای دست لیک           اکـثــر اوقـات دخـتـرهـا وزیـر مـادرنـد
در مقام و شأن و ارج و قرب این مولود بس           ناز این دردانه را زهرا و حیدر می‌خرند
چشم بر روی کسی غیر حسینش وا نکرد           بسکه این خواهر برادر عاشق یکدیگرند
این عقیله جای خود ذریه‌اش هم مثل او           در کرامت فاطمه و در شجاعت حیدرند
بچه‌های او ره صد ساله را طی کرده‌اند           بچه‌هـایش شافـعی از شافـعان محـشرند
زیر پایش را پیـمبر زاده‌ها جارو کـشند           خادمینش یک سر و گردن ز ما بالاترند

مثل او شاه نـجـف دیگـر ندارد دخـتری
«قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری«

مدح او را با غزل با مثـنوی باید سرود           نذر او صد مثـنوی معـنوی بایـد سـرود
بهترین‌ها را همیشه «بهترینها» لایـق اند           بهتر از سعدی و شمس و مولوی باید سرود
شـاه بیت آفـرینـش دخـتر شـیر خـداست           در رثایش مصرعی اما قوی باید سرود
از نـیاز دنـیـوی که بی‌نـیازم کرده است           پس به شوق هدیه‌های اخروی باید سرود
«کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر»           این غزل را پشت مرز خسروی باید سرود
در تـمام عـمر تـسلـیم ولایت بـوده است           دفتری از این «شکوه پیروی» باید سرود
چـادران مـادر مـا انـقـلابی زیـنـبی ست           سال‌ها از فـتـنه‌های پهـلویی بـاید سـرود
از غروب سرخ عاشورا که روزی بگذریم           از طلوع سـبز صبح مهـدوی باید سرود
اردبیل اهـلیـنده وار آیـری ارادت زینـبه           شعر را شیوا به سبک «منزوی» باید سرود

«آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه با سرّ شهادت بوده محرم زینب است»
لطـف بـسیـارش گـدای آسـتـانـم می‌کـنـد           دست اعجـازش سـلـیـمان زمانم می‌کـند
بـا تـولا بـا تـبـرّا ایـن دو بـال عــاشـقـی           شـور عـشقـش رهـسپار آسـمـانم می‌کـند
عشق بیماری است یک بیماری فوق جنون           عـاقـبت رسـوای نزد این و آنـم می‌کـنـد
عشق گاهی یک چمدان دل شده سوی حرم           عشق کم کم عـاشـقی بی‌خانـمانـم می‌کند
عشق سر بندی به پیشانی من می‌بـندد و           شب به شب در زیـنبـیه دیده بانم می‌کند
بی‌گمان مویی که من با عشق او کردم سپید           میرسد روزی که در محشر جوانم می‌کند
عشق من را حنجره‌ای کـربلایی می‌دهد           عـشق روزی صادق آهـنگـرانم می‌کـند
عشق من را می نشاند بر فراز منبر و           شصت و نه شب نذر زینب روضه خوانم می‌کند
کربلا با چشم خود دیده است زینب پیر شد           غـصۀ قـد کــمـان آخر کـمـانـم مـی‌کـنـد

هر دل آشفته‌ای که غرق در تاب و تب است
بی‌قـرار روضـۀ بی‌مـادریّ زیـنب است

نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در مصرع اول شعر و همچنین ایراد محتوایی در مصرع دوم و عدم رعایت شأن انبیاء حذف شد



تا که صورت را به پای او متبرک کنند           دسـته دسـته انـبـیـا و اولـیـا پـشت درنـد